خرمشهر را خدا آزاد کرد ...
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 91/3/3:: 6:18 عصر
خرمشهر را خدا آزاد کرد ...
شهر "خرمشهر" پس از گذشت بیست ماه از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در چنگ مزدوران بعثی قرار داشت. دشمن استحکامات و موانع پیشرفته را احداث و 36 هزار نفر از نیروهای خود را در خطوط پدافندی پیچیده ای متمرکز و مستقر کرده بود. گذر از چنین خط مرگباری به یک معجزه و کار خدایی شبیه بود... . در نخستین دقایق دهم اردیبهشت ماه سال 1361،که مصادف با سیزدهم رجب بود،نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی حمله گسترده ای را با نام مبارک "یا علی بن ابی طالب(ع)" آغاز کردند و سرانجام پس از چهار مرحله عملیات تهاجمی در منطقه ای به وسعت 6000 کیلومتر مربع در تاریخ سوم خردادماه سال 1361 خرمشهر عزیز پس از 575 روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی آزاد و پاکسازی شد و به آغوش میهن اسلامی بازگشت. در این عملیات، که به "بیت المقدس" نامیده شد، 16 هزار و پانصد نفر از متجاوزان کشته و زخمی و 19 هزار نفر اسیر شدند. 40 فروند هواپیما، 285 دستگاه تانک و نفربر، 500 دستگاه خودرو و ده ها قبضه توپ سبک و سنگین از دشمن منهدم شد و 105 دستگاه نفر بر و تانک، ده ها انبار مهمات، صدها دستگاه خودروی سبک و سنگین، 18 قبضه توپ 130 میلیمتری و هزاران قبضه سلاح انفرادی و ... به دست رزمندگان اسلام افتاد. در این عملیات همچنین 180 کیلومتر از مناطق مرزی و 5038 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی آزاد شد. ... سرگرد "کامل جابر" از افسران ستاد سوم ارتش عراق می گوید:"پس از باز پس گیری خرمشهر توسط ایرانی ها، صدام فرماندهان سپاه سوم را در روز 27 مه 1982 برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری در بغداد فراخواند. صدام پس از اعطای نشان به فرماندهانی که با دست خالی از جبهه خرمشهر بازگشته بودند، طی مراسمی در حضور خبرنگاران پس از پایان مراسم و بیرون کردن خبرنگاران خطاب به این فرماندهان گفت:"من از مقاومت شما در "محمره" (خرمشهر) راضی نیستم. اعطای این مدالها به شما، صرفاً اقدامی برای تسکین افکار عمومی است.
آرزو می کردم در بندر محمره کشته می شدید، ولی عقب نشینی نمی کردید، آیا شما واقعاً لیاقت دریافت نشان شجاعت را دارید:نه، اصلاً ندارید. وجدان من آرام نمی گیرد، مگر وقتی که سرهای له شده شما را زیر شنی تانکها ببینم." در این هنگام سرتیپ ستاد "ساجت الدلیمی" لب باز کرد و گفت:"قربان، ببخشید... " اما صدام در حالی که از فرط خشم دندان روی دندان می فشرد، نگاه تندی به او کرد و گفت:"ساکت باش بی شعور، ساکت باش ترسو، همه شماها ترسو هستید، همه شماها مستحق اعدام هستید، چرا علیه ایرانی ها از سلاح شیمیایی استفاده نکردید." یکی از افسران در پاسخ به او گفت:"قربان، در این صورت گازهای شیمیایی به خاطر نزدیکی خطوط ما و ایرانی ها روی سربازان ما هم تأثیر می گذاشت." صدام بلافاصله جواب داد:"سربازان تو بمیرند، مهم نیست. مهم این بود که محمره در دست ما باقی بماند. ای حقیر... " وقتی سرتیپ ستاد "نبیل الربیعی" خواست شروع به صحبت کند، صدام کفش خود را از پای درآورد و به طرف صورت آن سرتیپ پرتاب کرد و با لحنی که نفرت و تحقیر از آن می بارید، گفت:"من در مقابل خودم، حتی یک مرد در اینجا نمی بینم، هنگام خروج از سالن کاخ، بعضی از فرماندهان گریه می کردند. آخر در آن جلسه، صدام برای سومین بار به صورتشان تف انداخته بود.
منبع:راسخون
مطالب مرتبط
پیام امام خمینی (ره) به مناسبت آزادسازی خرمشهر
فتح خرمشهر به روایت شهید صیاد شیرازی
کلمات کلیدی :